جدول جو
جدول جو

معنی نقب بردن - جستجوی لغت در جدول جو

نقب بردن
(غُ مَ / مِ رَ تَ)
نقب افکندن. نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود:
نقب در دیوار مشرق برد صبح
خشت زرین زآن میان آمد برون.
خاقانی.
من به مدح شاه نقبی برده ام در گنج غیب
بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ گِ رِ تَ)
نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ بَتَ)
نقش زدودن. صورتی را محو و زایل کردن:
بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد.
سعدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهب کردن
تصویر نهب کردن
تاراجیدن غارت کردن یغما کردن: (لشکریان قصد خیمه مجد الملک کردند و... خیلخانه او نهب و غارت کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
در مسابقه پیروز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب بردن
تصویر تاب بردن
مقاومت کردن با. بر آمدن با کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
پاژ نام کردن پاژ ناماندن لقب دادن: وی را (محمود غزنوی را) لقب سیف الدوله کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام بردن
تصویر نام بردن
یاد کردن، ذکر کردن اسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
واداشتن، گذاشتن، بر گماریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقر کردن
تصویر نقر کردن
کنده کاری کردن روی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مالی را تبدیل به پول نقد و رایج کردن: سید گفت: ... ترا اینجا چندان مقام باشد که این زر را وزن و نقد بکنند، انتقاد کردن اثری علمی یا ادبی: فیلسوف اعظم ارسطا طالیس این نقد را (طب را) بقسطاس منطق بسخت و بمحک حدود نقد کرد و بمکیال قیاس پیمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم بریدن
تصویر نقم بریدن
آهون بریدن نقب ساختن: و آن غلام سخت چالاک بود و نقم نیکو بریدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقل کردن
تصویر نقل کردن
از جایی به جایی بردن حمل کردن، بیان کردن حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشتن نگاریدن پنگاشتن زمودن گوش سوی همه سخن ها دار هرچه زان به درون جان بنگار (سنائی حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقد کردن
تصویر نقد کردن
((~. کَ دَ))
چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن، مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
((~. بُ دَ))
پیشی گرفتن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقل کردن
تصویر نقل کردن
باز گفتن، بازگوکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
Infringe, Violate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
Install
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
порушувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
infringir, violar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
installieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
verletzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
schenden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
installeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
нарушать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
встановлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
устанавливать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
instalować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
naruszać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
instalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقض کردن
تصویر نقض کردن
infringir, violar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
instalar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی